خریدوفروش اسپرم، تخمک، جنین و اجاره رحم؛ یک کسبوکار ۲۰ میلیون تا ۴۰۰ میلیون تومانی. این خلاصه کسبوکار جدیدی است با نام «کار در منزل» که مخاطبانش را از میان زنان و مردان جوان ۱۸ تا ۳۱ ساله انتخاب میکند. در سایت «دیوار» تحت عنوان کار در منزل، در اینستاگرام با نام بستهبندی و اجاره رحم و در کانالهای تلگرامی که بعضیشان نزدیک به دو هزار دنبالکننده دارند، با عنوان فروش تخمک و اسپرم.
فروشندگان باید سونوگرافی نرمال و تاییدشده توسط پزشک معالج از نظر حجم و ذخیره هریک از تخمدانها داشته باشند، تاییدیه شناسنامه از دفترخانهای که به آنها معرفی میشود، اگر متاهلند باید رضایت مکتوب از همسر داشته باشند، در صورت نداشتن همسر، سند طلاق یا فوتنامه همسر و کپی از صفحات آن و تاییده پزشک متخصص اعصاب و روان. در همین کانالها افراد مشخصاتشان را آگهی کردهاند.
مثل مردی ۳۳ ساله با قد ۱۹۳، وزن ۷۳ که در یکی از کانالهای تلگرامی، رنگ چشم و مو، گروه خونی، تحصیلات و… خود را اعلام کرده است یا زنی ۲۹ ساله از مشهد. در همین کانال آگهی اجاره رحم هم دیده میشود، مبلغ پیشنهادی ۴۰۰ میلیون تومان و ماهانه ۹ میلیون تومان تا زایمان. اعضای یکی از این کانالها به دو هزار نفر هم میرسد.
نرخها متفاوت است، ۲۲ تا ۲۴ میلیون تومان برای اهدای تخمک و اسپرم و ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیون تومان برای رحم اجارهای. نرخ برخی بالاتر و برخی دیگر کمتر است. چه کسانی پشت این کانالها و صفحههای مجازیاند؟ دلالان. آنها با راهاندازی این گروهها، برای متقاضیان، تخمک و اسپرم، رحم و جنین پیدا میکنند. حتی گفته میشود هرکدام از این دلالان برای یک پزشک کار میکنند. در قسمت معرفی صفحههای اینستاگرامی فروش تخمک و اسپرم و اجاره رحم، نوشته شده: «هر ماه با از دست دادن تخمکها میتوانی کسب درآمد کنی.» درحالیکه پزشکان میگویند هر نفر در کل زندگی سه تا چهار بار میتواند اهدای تخمک داشته باشد و حتی ممکن است این اقدام، روی باروری خودشان هم تاثیر گذار باشد.
در استوریها و پستهای صفحههای اینستاگرامی، قیمتها آمده و حتی گاهی آگهیها فوری است و رنگ چشم و پوست فروشنده هم در اولویت قرار میگیرد: «فوری با پورسانت عالی، خوزستان، چشم رنگی.» آنها در تبلیغاتشان، این روش درآمدزایی را کمکخرج خانواده عنوان کردهاند. یکی از این دلالان در توضیح بیشتر به «هممیهن» میگوید که بریدگی و سوختگی، بخیه و زخم روی بدن جزو ممنوعیتهای اهداست.
اینکه فرد، ایرانی است یا مهاجر هم مسئله دیگری است که مورد توجه آنها قرار میگیرد: «اهدای تخمک یک پروسه ۱۲ روزه است، از روز دوم پریود شروع میشود، ۱۰ روز باید دارو مصرف کنید، روز یازدهم بدون داروست، روز دوازدهم روز اهدای تخمک است، ۱۰ دقیقه بیهوشی در اتاق عمل دارد و در این مدت، پزشک با سرنگ، تخمکها را از بدن بر میدارد.
بعد از به هوش آمدن، یک ساعت در بیمارستان میمانید، سپس مرخص میشوید. اهدای تخمک بدون درد، خونریزی، بخیه یا هرگونه جراحت و نقاهت است.» اینها توضیحات دلال است. او میگوید که این کار در دو مرکز خصوصی درمان ناباروری بهنامهای «م» و «الف» انجام میشود: «هزینهای از فرد اهداکننده گرفته نمیشود، او باید سه، چهار بار به مرکز رفتوآمد کند، هزینه این بخش با خود فروشنده است. بهمحض اهدای تخمک، ۲۰ میلیون تومان پرداخت میشود. برای اهدای جنین هم یک زوج، اسپرم و تخمکشان را میدهند و مبلغ ۵ روز بعد، زمانیکه جنین تشکیل شد، پول پرداخت میشود. برای اهدای جنین ۲۳ میلیون تومان پرداخت میشود.»
دلال ـ واسطهها را راه نمیدهیم
زهرا احمدی، مدیر دفتر مددکاری اجتماعی، مشاوره خانواده و امور بیماران رویان است و میگوید که هیچیک از این دلال- واسطهها را به دفترش راه نمیدهد. او میگوید که این افراد بیش از همه برای بخشهای خصوصی فعالیت میکنند و به همین دلیل سمت مراکز دولتی مانند رویان نمیآیند: «مواردی از مراجعه این افراد به دفتر مددکاری اجتماعی داشتهایم اما اصلاً آنها را پذیرش نکردیم و حتی گفتیم اگر از مرکز خارج نشوند، با حراست تماس میگیریم. در مرکز رویان دست این افراد بسته است.»
احمدی تاکید میکند که فعالیت دلال ـ واسطهها افزایش یافته و از طرف دیگر، فعالیت مراکز درمان ناباروری هم بالا رفته است. این مسئله اما شامل مراکز خصوصی نمیشود. مثل مرکز «م» که متصدی بخش اهدای تخمک میگوید که در جریان فعالیت این افراد است و از آنها تحت عنوان واسطه یاد میکند: «اینها واسطهاند اما اول باید با ما هماهنگ شوید، پولی به آنها ندهید و به حسابشان چیزی واریز نکنید.» او میگوید، کسانی که میخواهند اهدا کنند، باید اول ویزیت شوند، بعد همراه با همسر، پیش وکیل بروند و آنجا کارهای حقوقی را انجام دهند. مبلغ اعلامشده از سوی او برای اهدای تخمک، ۲۳ میلیون تومان است.
قبلاً در گزارشهای پراکنده، قیمت اهدای اسپرم ۸ میلیون تومان اعلام شده بود و هرچقدر میگذرد این قیمتها هم بالاتر میروند. آنها پولهای خوبی به جیب میزنند، مثلاً برای دلالی رحم اجارهای سودشان به بالای ۱۰۰ میلیون تومان میرسد. برخی متقاضیان از کشورهای دیگرند و این نرخ را بالاتر میبرد. قبل از این هم گزارشی منتشر شده بود که حکایت از تبلیغ فروش اسپرم مدلها، ورزشکاران و سلبریتیها داشت.
آنها حتی مدعی شده بودند که از اهداکننده اسپرم، تست هوش میگیرند و اگر نمرهاش ۱۲۰ به بالا بود، چند ده میلیون تومان پرداخت میکنند. روند چطور است؟ ابتدا متخصص زنان چند آزمایش مینویسد و سونوگرافی میکند، اگر تخمک مناسب باشد و توان باروری داشته باشد، تعدادی قرصهای هورمونی تجویز میکند. برای اهداکننده ۵ یا ۶ داروی هورمونی تزریق میکنند تا تخمکها با این داروهای هورمونی رشد کنند.
افزایش نیاز به تخمک و اسپرم اهدایی
شکلگیری شبکه گسترده فعالیت این دلالان، بهدلیل نیاز بالا به تخمک، اسپرم و… است؟ این سوالی است که احمدی، مدیر دفتر مددکاری رویان از پاسخ آن بیاطلاع است. او میگوید که باید در این زمینه پژوهشهای آماری صورت گیرد اما شواهد نشان میدهد که میزان نیاز به این تخمکها و اسپرمها پایین نیست.
یعنی افرادی هستند که درنهایت ناچارند برای بارور شدن از این تخمکها و اسپرمها استفاده کنند و البته تعدادشان هم کم نیست، هرچند میزان اهدا در مرکز رویان کم است اما در صورت آگاهسازی جامعه میتواند موارد اهدا را بالا ببرد: «به هر حال از یک طرف، مسئله درمان ناباروری و از طرف دیگر بالا رفتن سن ازدواج و توجه به این مسئله که تخمدانها تا یک زمانی فعالند و فولیکولها بارور میشوند، بنابراین عدهای مجبورند از این طریق که همان آیویاف است بارور شوند، یا اینکه به سمت فرزندخواندگی بروند. در این زمینه یک نظر واحد یا قانون مشخصی وجود ندارد. اما مسئله این است که دلال ـ واسطهها بازار غیرعادیای ایجاد کردهاند. این افراد به هر حال فعالند و توسط خود بیماران به این مراکز میآیند. همین دلالها اهداکننده را پیدا میکنند، به متقاضیان معرفی میکنند و بعداً بین خودشان پولی ردوبدل میشود. حتی شنیدهام که به فروشنده تخمک میگویند، شما هر ماه میتوانید اهدا کنید و پولی بابتش بگیرید.»
تبلیغ تحت عنوان کار در منزل
این دلالها فرمهای از قبل آمادهای برای آنهایی که با عنوان اهدا، تخمکهایشان را میفروشند، میفرستند. در این فرم، سوالها بسیاری پرسیده شده. آنها چون میدانند که مرکز رویان بخش مددکاری دارد، خیلی از اوقات خودشان را مددکار اجتماعی معرفی میکنند. احمدی میگوید که این فرمها، همان فرمهای مرکز رویان است.
به گفته او، مرکز رویان، متولی درمان ناباروری است و سالهاست در این حوزه فعالیت میکند، دستورالعملهای جهانی را بومیسازی کرده و خیلیوقتها نمایندگان مجلس برای تصویب لایحهها و… از این دستورالعملها استفاده میکنند تا قانونی بنویسند. همه اینها در شرایطی است که تخمک اهدایی، قانون مشخصی ندارد، یعنی برخلاف جنین اهدایی که معادل فرزندخواندگی بهشمار میرود برای اهدای تخمک و اسپرم، قوانین و دستورالعملهای مشخصی وجود ندارد.
منبع:
پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکهای جهان روز سهشنبه زندگینامه خود را در قالب کتابی منتشر کرد. او در این کتاب به موضوعاتی از جمله برخی از پشت پردههای نشست محرمانه سال ۲۰۱۳ میلادی که به انتخاب او به عنوان پاپ انجامید و مقاومتی که از آن زمان تاکنون با آن روبرو بوده، پرداخته است.
در ابتدا قرار بود این کتاب که «امید» نام دارد، تنها پس از درگذشت پاپ کنونی منتشر شود؛ اما درنهایت به درخواست خودش کتاب در بیش از ۸۰ کشور جهان منتشر شد و در قفسههای کتابخانهها قرار گرفت.
به گفتۀ ناشران، این اولین زندگی نامهای است که توسط یک پاپ در حالی که همچنان در این مسند است نوشته شده؛ اگرچه که او پیش از این برای تدوین کتابهای خاطرات بسیاری دیگر از اعضای کلیسا همکاری کرده است.
زندگی پیش از رسیدن به مقام پاپی
کتاب «امید» خلاصهای از گفتگوهای پاپ فرانسیس برای مدتی بیش از شش سال با یک روزنامهنگار ایتالیایی به نام کارلو موسو است و در آن حتی اعترافات پاپ درباره پشیمانی از برخی تصمیماتی که گرفته، آمده است.
در این کتاب دیدگاههای شخصی اولین پاپ تاریخ آمریکای لاتین، از دوران کودکی خود در بوئنوسآیرس نیز آمده است؛ یعنی از زمانی که همچنان با نام اصلی خود یعنی «خورخه ماریو برگولیو» خوانده میشد.
بطور مثال پاپ درباره دوران نوجوانی، به خاطراتی از جمله اصرار او به یکی از همکلاسیهایش برای پرداخت پول تعمیر دوچرخهای که شکسته بود اشاره کرده؛ یا کتک کاری او با یکی دیگر از همکلاسیهایش که تا مرز بیهوش کردن او پیش رفته بود و اکنون از انجام آن شرمنده است.
او همچنین میگوید که هنوز هم خود را شایسته داشتن مقام «پاپ» نمیداند.
جالب اینجاست که در این کتاب نیز دربارۀ دو دوره از گذشتۀ «خورخه ماریو برگولیو» که تا حدودی مرموز باقی مانده، سکوت شده است.
یکی دوران حضور او در شهر کوردوبا در آرژانتین از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۲ میلادی که پاپ فرانسیس هرگز واقعاً توضیح نداده چرا او برای شنیدن اعترافهای توبهکنندگان به کلیسای یسوعیان تبعید شده است آنهم بیش از یک دهه پس از آنکه در آرژانتین به مقام کشیشی رسیده بود.
پاپ فرانسیس در گذشته این دوران را «شب تاریک کوردوبا» خوانده بود.
دومین دوره ناشناخته زندگی «خورخه ماریو برگولیو» مربوط به زمانی است که او در آلمان مشغول تحقیق درباره رومانو گواردینی، کشیش و مؤلف آلمانی بود. این تحقیقات برای رساله دانشگاهی پاپ انجام میشد که او هرگز آن را به پایان نرساند.
موضوعات مربوط به رسواییهای آزار جنسی روحانیون که برای چندین سال به چالشی جدی برای کلیسا تبدیل شده بود نیز از موضوعاتی است که در این کتاب بسیار کوتاه به آن پرداخته شده است.
«بزرگترین مقاومت در برابر تغییر»
در بخش دیگری از کتاب، پاپ به دفاع از تصمیمات گاه بحث برانگیز خود پرداخته است؛ همچنین آنچه در کنفرانس مارس ۲۰۱۳ میلادی روی داد که به رسیدن او به مقام «پاپ» منجر شد.
او یکی از دشوارترین کارهایش را در مقام پاپ، اصلاح بوروکراسی واتیکان بویژه تلاش برای وضع استانداردهای بینالمللی حسابداری و بودجه برای اصلاح امور مالی آن دانسته است؛ کاری که «بزرگترین مقاومت در برابر تغییر» را ایجاد کرده است.
او بشدت از تصمیم خود مبنی بر صدور مجوز محاکمۀ ۱۰ نفر از جمله یک کاردینال که متهم به سوء رفتار مالی مرتبط با سرمایهگذاری در ملکی در لندن بودند، دفاع میکند.
او همچنین بر دیدگاه خود در تایید همجنسگرایان پافشاری میکند؛ دیدگاهی که انتقاد بسیاری از اهالی کلیسا بویژه اسقفهای آفریقایی را به همراه داشت.
با این وجود پاپ فرانسیس بر تصمیم خود میایستد و در این کتاب نیز بار دیگر مینویسد: «همجنسگرایی جرم نیست.»
جنگ اسرائیل و حماس
پاپ فرانسیس مینویسد در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، حماس اسرائیلیها را بیرحمانه قتلعام کرد: «بیش از یکهزار نفر به شیوهای وحشیانه در خانههای خود یا در حالی که سعی داشتند فرار کنند، به قتل رسیدند» و بسیاری از اسرائیلیها به گروگان گرفته شدند. پاپ گفته که با واکنش اسرائیل رنج دیگری به این «رنج باورنکردنی» افزوده شده است. او به هزاران کشته بیگناه و صدها هزار آواره اشاره کرده که به دلیل گرسنگی تنها یک گام با مرگ فاصله دارند.
بهگفته او جنگی که غیرنظامیان بیپناه و امدادگران را هدف قرار میدهد و مردم را در رنج و گرسنگی رها میکند، به همان اندازه وحشتناک است. اسرائیل پاپ فرانسیس را متهم میکرد که حمله حماس را به اندازه کافی محکوم نمیکند.
منبع:
«علت مرگ نامعلوم»، فقط نام یک فیلم نیست؛ نمادی از سینمای مستقل است که در انسداد ساختار سینمایی ما همچون قصهاش با تقدیر تراژیک مواجه شد و سهسال بیهیچ علت روشنی توقیف شد. حالا پس از سهسال و بهواسطه تغییر دولت، امکان اکران آن بهشکل محدودی فراهم شد. گرچه این تأخیر در نمایش فیلم، خسارت و لطمه سنگینی به فیلم و سازندگانش از حیث مالی و روانی وارد کرد اما فیلمی ستایشبرانگیز و قابل تأمل در برابر نگاه مخاطب قرار میدهد تا به تماشای اثری متفاوت در سینمای اجتماعی ایران بپردازد.
فیلم «علت مرگ نامعلوم» نخستین ساخته سینمایی علی زرنگار، یک روایت جادهای از سرگذشت هفت مسافر است که زندگیشان در پایان یک سفر طولانی با مرگ یکی از مسافران تغییر میکند. روایت زرنگار آنقدر گیرا، نفسگیر و انسانی است که تماشای آن برای هر بینندهای واجب و در این وانفسای اکران فیلمهای کمدی یک فرصت مغتنم است. این صفحه به احترام سینمای مستقل و شریف ایران است که یکتنه در برابر تمام کژتابیها ایستاده است. به همین بهانه با مجید برزگر تهیهکننده و علی زرنگار کارگردان فیلم به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
شاید نخستین پرسشی که بعد از تماشای فیلم در ذهن مخاطب نقش میبندد، این است که علت توقیف سهساله «علت مرگ: نامعلوم»،چه بود؟ حاصل این توقیف قطعاً لطمههای مالی و روحی است که بر عوامل و سازندگان اثر وارد میشود. آنهم فیلمی که بهنظر من یک اتفاق مهم در سینمای اجتماعی ماست.
مجید برزگر: راستش جواب این سوال برای ما هم بهعنوان سازندگان این فیلم هنوز نامعلوم است. من سعی میکنم یک خلاصهای از آن دوران را برای شما بگویم تا ببینیم که اصلاً سینمای ایران گرفتار چه معضلاتی است و چه کسی باید آنها را حل کند. واقعیت این است که گروهی فکر میکنند قیم سینما هستند. گروهی که فکر میکنند بزرگترند و بیشتر از مولفان و سازندگان فیلم میفهمند.
فیلمنامهای که چند سال نوشتن آن طول کشیده و حاصل تعمیق و بررسی سازندگان، مشخصاً نویسنده و کارگردان فیلم است و برای اینکه موضوعی را بسط و گسترش دهند و طراحی کنند اما گروهی که مینشینند و آن را میخوانند و نمیدانیم دقیقاً از کجا میآیند و چطور میتوانند بر همه موضوعات تسلط داشته باشند و اغلب انگاری این جملهی «به نظر من جالب نیست» یا «به نظر من میتوانست آنطوری شود» یا جملاتی شبیه اینها. میخواهم روی این نکته تاکید کنم که سلیقه فرموده چه بلایی دارد سر سینمای ایران میآورد.
آنچه بسیاری از سینماگران دغدغهمند مثلِ آقای بیضایی یا مهرجویی در همه گفتوگوهایشان در دوران فیلمسازیشان میگفتند و ما میخواندیم، حالا خودمان تجربه کردیم. مثلاً پرویز ۵ سال توقیف شد تا با تغییر دولت امکان نمایش آن فراهم شد. درست مثل همین اتفاقی که درباره «علت مرگ نامعلوم» افتاد. فیلم بعد از سهسال توقیف اکران شد بدون اینکه یک فریم از آن حذف شود یا آسمان به زمین بیاید. بدون اینکه انقلابی شود یا مردم تحریک شوند و هیچ کسی هم اعتراض نکرد. فقط توقیفکنندگان بودند که با کژفهمی این بلاها را سر سینمای ما میآورند.
جالب اینکه فیلمنامه این فیلم سهبار پروانه ساخت گرفت. پیش از آقای زرنگار، قرار بود فیلم توسط تهیهکننده و کارگردان دیگری ساخته شود و پروانه ساخت هم گرفت. وقتی قرار شد من وارد پروژه شوم و فیلم را بسازیم طبیعتاً آن پروانه ساخت از تهیهکننده قبلی انتقال داده نمیشد، بنابراین پروانه قبلی کنسل شد و دوباره به همراه آقای زرنگار تقاضای پروانه ساخت دادیم و مجوزش را گرفتیم که این دریافت دومین پروانه ساخت از دو شورای متفاوت بود.
بعد از مدتی آن شورا که موقت و بین تغییر دو دولت بود، کنسل شد و شورای جدیدی مستقر شد که به ما گفتند، باید از این شورا هم پروانه ساخت بگیرید که باتوجه به دیدگاههای شورای جدید در یک پروسه طولانیتر دوباره و برای بار سوم پروانه ساخت گرفتیم. درواقع این فیلم از همین نظام مستقر و سازمان سینمایی سهبار پروانه ساخت گرفت و همان فیلمنامه عیناً ساخته میشود و بهکل غیر قابل نمایش اعلام میشود! روشن است که خطا در آنجاست، نه در ما. روشن است که شورای بعدی، شورای قبلی را قبول ندارد.
ما فکر میکنیم که «علت مرگ نامعلوم»، مطلقاً سیاسی نیست بلکه یک فیلم اجتماعی است با نگاهها و تیزبینیهای خودش که در هر زمانی از تاریخ قابل فهم و تعمیم باشد؛ چراکه مسئله اصلی آن مسئله بشری و انسانی است. متاسفانه وقتی فیلم در پاییز ۱۴۰۰ تمام شد، ما تقاضای حضور در جشنواره کردیم و هیئت انتخاب در میان صدواندی فیلم، این فیلم را با بالاترین رأی انتخاب کرد و حتی از درون هیئت انتخاب با ما تماس گرفتند، تبریک گفتند و به دریافت سیمرغهای احتمالی نوید دادند اما وقتی لیست فیلمهای نهایی اعلام شد، نام فیلم ما در آن نبود و این یک ضربه سنگینی برای ما و عوامل فیلم بود.
منبع:
در جوامع مختلف بسیارند مردمانی که معتقدند باور های ایشان در همه ی زمینه های سیاسی-اجتماعی و یا حتّی اخلاق و پرورش و آموزش درست ترین شیوه ی ممکن است. مردمانی از این قبیل پای بند هیچ امر دیگری غیر از آنچه باور دارند نیستند و عمومن اختلاف و مخالفت در فرهنگ ایشان محلی از اِعراب ندارد و موافقِ این گفته که “هر که با ما نیست بر ماست” به هرکس و عقیده و باوری غیر آنچه ایشان قبول دارند به چشم ‘دشمن” مینگرند و براساس همین باور است که در ساده ترین برخورد با “غیرخودی” ها از سخیف ترین ادبیاتِ خاصّ مردم رجّاله و لکّاته استفاده میکنند و با بکارگیری واژه هایی موهن و کثیف که در فاضلاب ِاذهان پس مانده ی ایشان جاری است مخاصمت را آغاز میکنند و این مقدّمه یی است برای شروع حملات و تهاجمات بدنی و موافق توان و موقعیتشان دست به سلاح های گرم و سرد بردن.
از این قماش مردم بین ایرانیان – چه در ایران و چه در خارج ِ از ایران – در همه جا هستند که بارزترین آن ها را می توان در قشر ِقشری “پادشاهی خواهان” که معروفند به سلطنت طلب از یک سو و در سویی دیگر در جماعت ِ کور ذهن و تمامیت خواه معروف ِبه “حزب اللهی” ملاحظه کرد.
نقطه ی مشترک این اقشار ِ سخت قشری غیر ِآنچه یاد شد در این نکته کاملن محسوس و ملموس است که هر دو قشر سعادت و رفاه ِ ملّت را در بازگشت به گذشته میدانند! سلطنت طلبان خواهان بازگشت به آستانه ی دروازه های تمدّن بزرگی هستند که هرگز گشوده نشد و دلار ِ “هفت تومانی” و مزایای آن و حزب اللهی ها میخواهند جامعه را ببرند به دوران “حکومت ِ عدل ِ علی” ! تنها فرق موجود بین این دو قشری قشری اینست که در بین اوّلی ها هستند کسانی که دلار هفت تومانی خرج کرده و پشت دروازه ی تمدّن بزرگ بوده اند! ولی میان مردم قشر ِ دوم هیچکس نیست که دوران پر از عدل ِ حکومت عدل ِعلی را حتّی در خواب تجربه کرده باشد!
دوم
گاهگاه اینجا و آنجا شنیده میشود و حتِی بعضن نوشته میشود که شاهنامه ی فردوسی منبع و متن متین و پاسدارنده ی زبان ِپارسی و یا فارسی است و وقتی از گوینده و یا نویسنده پرسیده میشود چرا و به چه دلیل اوّلین و فوری ترین پاسخ اینست که: مگر ندیده اید که در آن کتاب از هیچ لغت تازی (عربی) استفاده نشده! جالب اینست که همین گویندگان و یا همین نویسندگان سطحی و بی بُن و مایه برای دفاع از آن گرانقدر مردِ پردازنده شاهنامه که خود میگوید “بنا کردم از نظم کاخی بلند” به چیزی استناد میکنند که دغدغه ی فکری و اساس کار ِ وی نبوده. یعنی که قصد فردوسی از پرداختن و بر ساختن شاهنامه عمدتن احتراز از واژه های عربی برای زنده داشتن زبان پارسی نبوده، که بدیهی است این نیز مدّنظر بوده است ، که اگر غیر از این بود لابُد آن بزرگوار سخنور ِ سخندان در ساختن این ساختمان عظیم در مصراع پیش گفته فکری به حالِ “بنا و نظم” کرده بود تا گویندگان و نویسندگان و شیفتگان ِدو آتشه ی زبان شکرین که همان فارسی ِ خودمان باشد دچار پریشانگویی نشوند.
طرفه اینکه عدُه یی اصلن و ابدا خلاف این را که، قصد فردوسی از سرایش شاهنامه زنده داشتن زبان فارسی فقط با احتراز از بکارگیری کلمات ِعرب نبوده، قبول ندارند و نزد ِ ایشان نمیتوان گفت بالای چشم فردوسی هم موافق قوانین طبیعت ابرو بوده! و از طرفی دیگر ناگهان شاعرِ از خود رسته یی که تا آنجا که من میدانم غیر فارسی زبان خارجی ِ دیگری نمیدانست و اگر هم چیزی بلد بود شاید در حدود همان this is a book و این حدود حرفها بود در آمد که: آشخ ابولقاسم!!! فلان بوده است و بَهمان.
ظاهرن افراط و تفریط در هر زمینه بخشی از فرهنگ ماست و در این مورد بین عارف و عامی خیلی فرق و فاصله نیست.
سوم
از سر ِمُد روز بودن موضوعی و یا جریانی داخل ِ موج شدن و دست و پا زدن وضع و حال ِ دلپذیر و جالبی نیست، ولی آدم خواه ناخواه در بخشی عمده از زندگی اش با احساسات و عواطفش زندگی میکند و امُا در این مسیر کس یا کسانی قابل ِاعتنا و اعتمادند که، هنگام که غلیان احساس و عاطفه میرود که راه را بر خردورزی و پیروی از اوامر خرد ببندد لگام داری کرده و از حدود خردپذیری و عقلمداری امور منحرف نشوند. کسی که خویش را به عمد به بلاهتی سفیهانه مطمح نظر همگان میسازد چنانچه به مدد و یاوری این “همگان” مدوام مورد طرح و بررسی و یا نقد و تقبیه قرار گیرد به آنچه در مخیُله معیوب و پریشان خویش داشته که یک جنبه عمده ی آن رسیدن به شهرتی است دست یافته و حظّی میبرد که بخاطر آن دست به بلاهت و سفهات زده. از اینروست که معتقدم جریانات مُد روز را از متن راندن و پیرامونی کردن و هرچه زودتر در بوته ی فراموشی انداختن و عامل یا عاملینش یاد نکردن عذابی است الیم بر ایشان و گرنه آنان که در گذر زمان و سالیان بسا و بسیار دراز نام و یاد خویش را بر تاریخ مردمی حکّ کرده اند گو مگسی بر ساحتشان وِزوِزیده، که چه؟!
مگر نه اینکه آن دُردانه گفته: ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانکه توست، عِرض خود میبری و زحمت ما میداری.
منبع:
«هنوز اینجا هستم»، فیلم عمیقاً تکاندهندهی والتر سالس از جایی شروع میشود که شاید هر فیلمی در ریودوژانیرو میگذرد: در ساحل یک سگ ولگرد در بازی والیبال اختلال ایجاد میکند. دختران بهعنوان لوسیون برنزهکننده، کوکاکولا را روی پوست خود میریزند. بچههای کوچک، فوتبال بازی میکنند و نوجوانان دربارهی ستارههای پاپ و پسرانی که دوست دارند شایعهها را تکرار میکنند.
این درام زندگینامهای سیاسی، محصول ۲۰۲۴ است که فیلمنامهاش را موریلو هاوزر و هیتور لورگا براساس کتاب چاپ ۲۰۱۵ اثر مارسلو روبنس پایوا نوشتهاند. در این فیلم فرناندا تورس و فرناندا مونتهنگر نقش یونیس پایوا (در دوران جوان و پیری)، مادر و فعالی را بازی میکنند که در جستوجوی شوهر گمشدهاش در دوران دیکتاتوری نظامی برزیل است. در سال ۱۹۷۰، ایام کریسمس است و برزیل ششسال میشود که عمیقاً وارد دیکتاتوری نظامی شده است، دورانی که ۱۵سال دیگر ادامه خواهد داشت.
این فیلم داستان دلخراش ناپدید شدن روبنس پایوا در سال ۱۹۷۱ به دست دیکتاتوری نظامی برزیل را از نگاه همسر و فرزندان او روایت میکند. فیلم سپس ماجرای این خانواده را در تمام سالهای ناپدیدشدن پدر خانواده دنبال میکند و تلاشهای یونیس (فرناندا تورس) همسر روبنس را نشان میدهد که میکوشد برای ادعاهای خود علیه اظهارات پلیس مدرک جمع کند. «هنوز اینجا هستم» متأسفانه داستانی آشناست، داستانی که همگام با بیشماری از فیلمهای اخیر قرار میگیرد که در مورد فجایع مشابهی که در همان زمان در شیلی و آرژانتین اتفاق افتاده، ساخته شدهاند. با اینکه داستان بسیاری از این فیلمها و روایات اغلب بر ماجراهای خشونتآمیز مربوط به رویههای قانونی فاجعه تمرکز میکنند، که البته پریشانی و اضطراب شدید وارد شده بر شهروندان این کشورها را به تصویر میکشد، سالس روی جنبهی بازماندگان داستان تمرکز میکند.
همانقدر «هنوز اینجا هستم» داستان این خانواده و جنایت ویرانکنندهای است که توسط دولت به آنها تحمیل شده است، داستان این خانهی دوستداشتنی هم است (خانهای که خود سالس که خانوادهی واقعی پایوا را میشناسند، از دههی ۱۹۶۰ زمان زیادی را بهعنوان یک نوجوان با آنها سپری کرد). این خانه زمانی مکانی مناسب برای مهمانان، دوستان، فوتبال، گفتوگوهای سیاسی، موسیقی و هنر بود و کمکم ساکت و ترسناک میشود همچنین از بازدیدکنندگان و درنهایت از خود خانواده خالی میشود.
یک روز پس از اینکه مردان جدی با کتهای چرمی مشکی، روبنس را «برای بازجویی» بردند که دیگر برنگشت و پس از اینکه خود او روزهای زیادی را در سلولی کثیف در بازداشتگاهی تحمل کرد که در مورد فعالیتهای مقاومت که از او چیزی نمیدانست سوال میشد، از ززه میخواهد تا کلید دروازهی جلوی آنها را پیدا کند که قبلاً هرگز قفل نشده است. این درخواست ساده نشاندهندهی پایان یک دوره است. ممکن است سرنوشت این خانه مرفه و از طبقهی متوسط رو به بالا، برای مقایسه با مبارزات برزیل دشوار به نظر برسد، اما فیلمسازی سالس بهطرز چشمگیری زیبا و طبیعی است.
این فیلم دارای رنگهای قدیمی است و شامل فیلمهای خانگی است که توسط دختر بزرگش، ورا (والنتینا هرزاژ)، با دوربین سوپر هشت گرفته شده است. عکاسی زیبای آدریان تیجیدو، فیلمبردار، حس نوستالژیکی به فیلم میدهد، گویی خاطرهای در حال یادآوری است. با موسیقی متن که ترانههای سامبای ژیلبرتو گیل و کائتانو ولوسو، در کنار پیانو دوستداشتنی وارن الیس است، حتی شادترین لحظات خانوادگی نیز حس مالیخولیایی را بههمراه دارند. این غم بهخاطر فاجعهای نیست که در حال وقوع است، بلکه بیشتر به این دلیل است که خاطرات، هرچقدر هم که شادیبخش باشند، همیشه رگههایی از غم را به همراه دارند.
این فیلم تنها بر از دست دادن روبنس ـ پدر و شوهری فداکار که مخفیانه با رژیم مخالفت میکرد ـ متمرکز نیست. درحالیکه نوستالژی بهراحتی میتواند داستان را بیش از حد احساساتی کند، تمرکز واقعی، با الهام از کتاب مارسلو، پسر روبنس، روی یونیس است. یونیس که توسط تورس بهطرز درخشانی به تصویر کشیده شده است، زنی برازنده است که باوجود ربودهشدن شوهرش و مبارزات خود، در تربیت فرزندانش و شروع دوباره، تدبیر قابلتوجهی از خود نشان میدهد. قدرت او در برابر غم و اندوه و انکار سرنوشت همسرش توسط مقامات، قلب داستانی است دربارهی بقا و شجاعت آرام.
«هنوز اینجا هستم» فیلمی قدرتمند است که درحالیکه شامل بخشهایی در سالهای ۱۹۹۶ و ۲۰۱۴ است که ممکن است جریان عاطفی آن را مختل کند، درنهایت داستان را غنیتر میکند. شخصیتها آنقدر واضح و قانعکننده هستند که میخواهیم با آنها بمانیم، بهویژه یونیس که مبارزهی طولانیاش برای بهرسمیت شناختن ناپدید شدن اجباری شوهرش در طول سالها آشکار میشود. پایان سال ۲۰۱۴، که فرناندا مونته نگرو را بهعنوان یک یونیس مسن نشان میدهد، بسیار تحسینبرانگیز است.
مهمتر از همه، این فیلم با خانواده بزرگ یونیس که در یک باغ آفتابی برای عکسی شاد جمع شده بودند، به پایان میرسد. این به ما یادآوری میکند که روح مردم فراتر از ستمگرانشان پایدار خواهد بود و از کسانی که مقاومت میکنند با آهنگها، داستانها و فیلمهایی به زیبایی و صمیمیت «من هنوز اینجا هستم»، تجلیل خواهد شد.
منبع: