ایده و روح حاکم بر این تغییرات در محیط "سرمایهگذاری برای تولید" باید چه باشد؟ پاسخ در یک عبارت کوتاه عبارت است از: «تغییر در قاعده تعیین برنده» در نظام اقتصادی؛ تبیین این عبارت کوتاه، تقریر اصلی این نوشته است.
به گزارش گروه سیاسی، حالا نزدیک یک دهه است که در میان شعارهای اقتصادی سال، تمرکز بر تقویت بنیه نهاد تولید در کشور بهعنوان راهبرد اصلی تحقق اقتصاد مقاومتی از سوی رهبر فرزانه انقلاب اسلامی مورد تأکید قرار میگیرد.
بعد از سالهای 1391 و 1396، از سال 1398 به صورت پیاپی هر هفت سال طی شده با محوریت عنصر تولید ملی و لوازم تحقق آن در عنوان سال جلوهگر شده است.
سال 1404 به یکی دیگر از لوازم توسعه تولید در کشور اشاره دارد: سرمایهگذاری.
در ادبیات متعارف دانش اقتصاد، رشد اقتصادی تابع دو متغیر است: افزایش سرمایهگذاری و رشد بهرهوری؛ سرمایهگذاری به معنای عام کلمه، به ایجاد و خلق ظرفیتهای بالقوه برای تولید اشاره دارد که مرتبط با جنبه زیرساختی اقتصاد جهت افزایش تولید کالا و خدمات است.
طبعا خلق این ظرفیتهای تازه در گام نخست نیازمند جلب منابع مالی و نقدینگی مناسب است. مرور متغیرهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کلان کشور در هنگامه ورود به سال 1404 ضرورت تغییر ریل در نهاد تولید را مضاعف میسازد؛ روندهایی که در صورت عدم مدیریت منجر به فشار بیشتر از گذشته به معیشت مردم خواهد شد:
بیشتر بخوانید
اما برای تحقق شعار سال 1404 و به تبع توسعه تولید در کشور چه باید کرد؟
این پرسش هر دغدغهمندی است که میخواهد فراتر از واکنشهای لحظهای، شعاری یا نمایشی- که معمولا اختصاص به فروردین ماه هر سال دارد- کشور را با این سیاست راهبردی و مبنایی جلو بیندازد؛ به نحوی که تغییری ملموس در کوتاهمدت یا میان مدت قابل رویت باشد. برای درک چه باید کرد؟ فهم مسائل و چالشهای بالفعل ما در امر توسعه تولید در کشور نیز ضروری است:
یک: خطمشیهای عمومی تابعی از نظام سیاسی است. خصلتهای رقابت سیاسی و فعالیتهای ذیل آن، آثار خود را در اقتصاد نمایان میکند. یکی از آوردههای نظام سیاسی برای بخش تولید، افق و نگاه کوتاهمدت سیاسیون در تحلیل و انتخاب بخشهای مختلف تولیدی کشور است. در بسیاری از موارد، سیاسیون با وعدههای روزمره، اقتصاد را گروگان افق کوتاهمدت خود قرار دادهاند.
دو: کیفیت خطمشیهای عمومی در انتخاب روشها و ابزارهای سیاستی تقویت «تولید ملی»، موجب شده تا عمده حمایتها به نقطه هدف اصابت نکرده و دارای بیشترین انحراف باشد. نظام اداری کشور، بهجای تقویت قابلیتها برای انتخاب بهترین ابزارها، ادای «همشکلی» درمیآورد و بهجای ارائه دستاوردها و موفقیتها، درباره دروندادها و فرایندهایی که مصرف کرده یا طی میکنند، در قالب گزارشهای پوچ و مهمل، آمار و اعداد ارائه میدهد؛ مثلاً چقدر منابع مالی یا تسهیلات خرج تولید شده؟ چقدر زمان و نفرساعت برای این کار مصرفشده یا چند نشست و جلسه برگزارشده است؟
نمونه بارز آن در انتخاب ابزار «پولیکردن کسری بودجه» با هدف تحرکبخشی به تولید است. مهمتر از کمیت نقدینگی، کیفیت نقدینگی و نحوه گردش آن است که نه در خدمت بسط تولید ملی، بلکه برای سوداگری در بخشهای نامولد بهکاررفته است.
اما برای توسعه سرمایهگذاری و مشارکت عامه مردم در امر تولید چه باید کرد؟
در اینجا نیز عاملیت اصلی بر دوش مردم است؛ اما خلق محیط مساعد و ایجاد ظرفیت این سرمایهگذاری بر عهده قوای سهگانه کشور است؛ قوه قضائیه از طریق اصلاح ساختاری نهاد مالکیت در اقتصاد، قوه مقننه از طریق ارتقای کیفیت قواعد تنظیمی و تأسیسی حوزه اقتصاد و قوه مجریه از طریق اصلاح نظام اداری کشور و ارتقای سرمایه اجتماعی.
اما ایده و روح حاکم بر این تغییرات در محیط سرمایهگذاری برای تولید باید چه باشد؟ پاسخ در یک عبارت کوتاه عبارت است از: «تغییر در قاعده تعیین برنده» در نظام اقتصادی؛ تبیین این عبارت کوتاه، تقریر اصلی این نوشته است.
«ریچارد اسکات» در کتاب «نهادها و سازمانها»، برای نهادها سه حیثیت و رکن «فرهنگی ـ شناختی»، «هنجاری» و «تنظیمی» قائل است. سه حیثیتی که در امر «نهاد تولید» نیز قابل انطباق است.
تولید در نظام اقتصادی هم دارای رکن شناختی است و هم از ارکان هنجاری و تنظیمی برخوردار است. آنچه وجه مشترک این ارکان سهگانه است، خلق «نظام بازده متوازن و متقارن» برای کار مولد و تولیدی در یک نظام اقتصادی است.
به تعبیر نهادگرایان جدید، قاعده اصلی در اصلاحات ساختاری، بازنگری در نظام پاداش و تنبیه قواعد اقتصادی است؛ بهنحویکه در یک اقتصاد سالم، کار مولد و تولیدی، تشویق و کارهای با ارزشافزوده پایین یا صرف واسطهگری و دلالی، بهعنوان رقیب بخش مولد، تنبیه شوند.
این قاعده مبنا، برنده اصلی در نظام اقتصادی را تغییر میدهد و بهتبع منجر به توسعه تولید مولد در یک نظام اقتصادی میشود. بدون دستکاری به این قاعده مبنا و اکتفا به برخیهای حرکت دغدغهمندانه ـ و در جای خود قابل ارزش ـ فردی و موردی منجر به اصلاح نظاممند و سیستمی تولید در کشور و بهتبع ورود سرمایههای خرد و کلان مردم به تولید نخواهد شد.
سرمایه با توجهبه نظام بازده مسیر خود را انتخاب میکند و برای اصلاح حرکت سرمایه از بخشهای نامولد به بخشهای مولد؛ سیاست اصلی باید متمرکز بر تغییر مناسبات مرتبط با نظام بازده سرمایه باشد.
منبع: